ترانه
ترانه ی " آن روز ها وقتی که من جوان بودم " از اجراهای بسیار زیبای شارل آزناوور خواننده فرانسوی ارمنی الاصل است .
شعر زیبای این ترانه را هربرت کوتزمر سروده .
از اینجا ببینید و لذت ببرید . ضمنا ترجمه ضعیف مرا نیز به بزرگواری خود ببخشید .
آن روزها ، وقتی که جوان بودم
زندگی طعمی داشت به شیرینی قطرههای باران بر زبانم.
با زندگی شوخی میکردم
انگار ( که زندگی ) بازی ابلهانه ای ست.
درست به همان سان که نسیم غروب
سر به سر شعله شمع میگذارد.
هزاران رویا در سرم بود
و چه آرزوهای پرشکوه که نداشتم !
افسوس که هر چه میساختم،
بر ماسه های روان بود .
شبها زندگی میکردم و
از روشنی ِ برهنه ی روز میگریختم.
و اکنون میبینم که چگونه آن سالها از برابرم عبور کردند .
آن روزها وقتی که جوان بودم
چه بسیار ترانههای پرشور که در نوبت سرودن بودند.
چه بسیار لذات وحشی که در انتظار من بودند
و جه بسیار دردها و رنجها که چشمان دریده ام نمیدیدند.
چنان با شتاب میدویدم که وقت و جوانی ام را به ستوه درآوردم .
و حتی لحظه ای نایستادم تا به معنای زندگی بیندیشم .
و اکنون ، هر گفتگویی که به یاد میتوانم آورد
مرا در خودم مچاله میکند ، و دیگر هیچ.
آن روزها
ماه آبی بود.
و هر روز شوخ ، چیز تازهای برای ما به هدیه می آورد .
عمرجادویی ام را با چوب جادو معاوضه کردم ( ترجمه به مضمون )
و هرگز بیهودگی و پوچی اینکار را احساس نمی نمودم .
نمایش عشق را با تکبر و غرور بازی میکردم.
و هر شعلهای که به شتاب افروختم، با همان سرعت فرو مرد .
تمامی دوستانم پراکندند ،
هر یک به نوعی .
و در انتها ، فقط من بر صحنه نمایش باقیماندم.
آن روزها وقتی که جوان بودم
چه بسیار ترانههای پرشور که در نوبت سرودن بودند.
چه بسیار لذات وحشی که در انتظار من بودند
و جه بسیار دردها و رنجها که چشمان دریده ام نمیدیدند.
چه بسیار ترانهها در من که هرگز سروده نخواهند شد.
زیرا که طعم تلخ اشک را بر زبانم احساس میکنم .
اکنون زمان به جانب من میآید
به خونخواهی ِ آن روزها .
آن روزها
وقتی که جوان بودم .
امروز در صفحه فیسبوک خود اینگونه نوشتم :
مدتی ست که صفحات فیسبوک پر شده از کسانی که اعلام میکنند ما از فلانی و فلانی متنفریم .
ما از دختران و پسران ..... متنفریم .
ما از.... متنفریم .
ما از آدمهایی که ..... متنفریم .
نمیدانم این فرهنگ نفرت و تنفر را چه کسانی رواج داده اند .
اما بیایید پیش از آنکه این صفحات را لایک کنیم کمی بیندیشیم .
اینهمه نفرت از کجا آمده است ؟
ما اینگونه نبودیم . ما اینگونه نیستیم .
ممکن است از کسی یا از کسانی بدمان بیاید ، اما نفرت چرا ؟
در آثار منثور و منظوم بزرگان ادب این سرزمین بسیار به ندرت به این کلمات برمیخوریم .
در کل غزلیات حافظ و سعدی حتی یکبار نیز از واژه نفرت یا تنفر استفاده نشده است .
حتی در ضرب المثلهای مردم ما نیز این واژه به کار نرفته است .
فرهنگ ما هیچوقت فرهنگ نفرت نبود .
یادمان نرفته است که آسایش دوگیتی ، تفسیر این دو حرف بود :
با دوستان مروت ، با دشمنان مدارا .
پس ، از چه زمانی ما اینگونه تلخ و بدسرشت و غیر منعطف شدیم ؟
آنان که ما را بدینسان میخواستند و میخواهند ، بخوبی از این راز آگاه بودند :
ملتی که کتاب نمی خواند ، نفرت را به جای مدارا برمی گزیند .
بیایید بخاطر احترام به فرهنگ این سرزمین ، از همین امروز این پسندها را ناپسند کنیم .
این ویدئو کوتاه را ببینید و شاد شوید . از اینجا ببینید یا دانلود کنید .
تصور میکنم این جمله از آلبرت انیشتین باشد که : دو چیز تمامی ندارد: کائنات و حماقت انسان ها!
اخیرا در راستای ترویج فرهنگ فرزند پروری ( به روش قلمه زدن ) بیلبوردهایی در سطح شهر تهران نصب شده است . حالا گذشته از احمقانه بودن چنین طرحی آنهم در چنین حال و احوالی ، به خود این بیلبورد توجه کنید :
این خانواده پرجمعیت چرا مادر ندارد ؟ حالا مگر یک مادر چقدر جا اشغال میکرد؟ آیا این خانواده از اول مادر نداشت؟ آخه چطوری؟ پس این پدر مودب داخل تصویر این همه بچه را از کجا آورده؟
کاشته؟
داشته؟
قلمه زده؟
توی فتوشاپ درست کرده؟
یا این
که نه. واقعا مادری وجود دارد ولی بنده خدا هیچ وقت نمیتواند در تفریح و گشت و
گذار خانواده حضور داشته باشد، چون اکثر اوقات در بیمارستان مشغول زایمان است!
سوال دیگری که مطرح میشود این است که این
خانواده 6 نفره روی دوچرخه ) بدون احتساب مادر) چگونه با یک هندوانه سیر میشوند؟
قانع اند؟
کم مصرفند؟
گازسوزند؟
همدیگر را میخورند؟
واقعا
چگونه است!؟
نکته جالب دیگر این است که این بچهها با سه تا
بادکنک و یک دوچرخه به اندازه
کشتی تایتانیک نیازشان مرتفع شده. اینها نه ایکس باکس میخواهند، نه آی پد، نه
آیفون، نه سایفون ... خب معلوم است که این بچهها همه فتوشاپ اند!
این چه قیافه ای است مرد کم جمعیت دارد!؟ با من
روراست باشید.
از ناتوانیای چیزی رنج میبرد؟
یا از سخت بودن مسیر؟
آن بقچه پشت پدر و پسر هم معلوم نیست محتویاتش
چیست. احتمالا مادر خانواده است، برای این که ترویج دوچرخه سواری بانوان نشود، توی
کیسه گذاشته شده!
پدر خانواده پرجمعیت محاسن کاملی دارد در حالی
که محاسن پدر خانواده کم جمعیت شبیه مذاکره کنندگان هسته ای دولت یازدهم است و این
طرح به روشنی نشان میدهد که مذاکرهکنندگان سازشکار از طریق دادن امتیازات
گوناگون از جمله کاهش تولید آب سنگین به دنبال کاهش جمعیت کشور هستند.
طراحان عزیز و ایده دهندگان محترم و سیاستگذاران
عزیزتر از جان! شما گویا غم نان ندارید. بچه را که نمیشود گذاشت توی مایکروفر
خودش بزرگ بشود، بعد که آماده شد تزویجش بکنی برود پی کارش. آن هم بچههای این
دوره زمانه که با آی پد و پی ام اسی (!) هم راضی نمیشوند چه برسد به بادکنک و هندوانه!
عزیز دلم! میگویی با یک گل بهار نمیشه. لابد از دید تو باید گلهای بیشتری زد.
ولی جیبت که خالی باشد با 10 تا گل هم بهار نمیشود. فوقش بشود یک چیز بهاری مثل محمود احمدی نژاد. شما این فقر را فعلا
ریشهکن کن!